February 28, 2005

این داستان زندگی ناامن هر روزه مردم ایران است.

امروز یکی از دوستان مقاله ای از ابراهیم نبوی رو برامون فرستاد که واقعا نتونستم ازش صرفنظر کنم و چند پاراگرافی از اون رو اینجا آوردم که حتما شما هم بخونین . هر کس مایل بود می تونه به آدرس زیر بره و کاملش رو بخونه.

- در ایام عزاداری سیدالشهداء مسجد ارگ تهران آتش گرفت و بیش از شصت نفر از مردم در اثر سوختگی کشته شدند و بیش از سیصد نفر مجروح شدند. علت این بود که در سال 2005 میلادی و در کشوری که رهبرانش حاضرند تا پای جنگ پیش بروند تا حق استفاده از فناوری صلح آمیز انرژی هسته ای را داشته باشند، یکی از عزاداران برای گرم کردن خودش در مسجد بخاری نفتی به مسجد می برد، آتش سوزی رخ می دهد و شصت تن کشته و سیصد تن زخمی می شوند.
در اثر بارش دو متر برف بیش از یازده هزار خانه و مدرسه ویران شده است و مردم در خاموشی و بی برقی و قطع آب و عدم امکان رفت و آمد زندگی می کنند. مردم شهرها و روستاهای گیلان با خطر سرما و گرسنگی و تشنگی مواجه اند. خبرها اعلام می کرد که سازمان اداری و دولتی در اثر برف تعطیل شده است و سیستم دولت دچار فلج شده است.
- تا کنون خبر از مرگ بیش از ششصد نفر در زلزله زرند داده شده است.
- یک ماه پیش از این بیش از بیست دانش آموز ابتدائی مدرسه سفیلان در لرستان بخاطر آتش سوزی بخاری نفتی کشته شدند. و چند روز قبل این خبر را خواندیم و شنیدیم که چهارده نفر از مسافران یک اتوبوس مسافربری به دلیل آتش سوزی کشته شدند، علت آتش سوزی استفاده از کپسول گاز در اتوبوس اعلام شد. در کدام ویرانخانه ای و در کدام کشور عقب مانده ای برای گرم کردن اتوبوس در کشوری که هوایش سرد است و اتوبوس را خودش تولید می کند، از کپسول گاز استفاده می کنند؟ در کدام دنیای عقب مانده ای ممکن است جان مردم بخاطر انفجار کپسول گاز در اتوبوس مسافربری از دست برود؟ بخاری نفتی در مسجدی که حداقل پانصد نفر در آن اجتماع می کنند چه می کند؟ این چه روش استفاده از انرژی در یکی از بزرگترین تولیدکنندگان نفت و گاز دنیاست که بزرگترین افتخار سیاسی و ملی اش ملی کردن نفت است و مهم ترین دلیل اهمیت استراتژیک آن بخاطر عبور بخش اعظم انرژی دنیا از تنگه هرمز است. چطور ممکن است کسی بلد نباشد یک اتوبوس و یک مدرسه و یک مسجد را گرم کند و بلد باشد از انرژی هسته ای استفاده صلح آمیز کند؟ چطور ممکن است آدمهایی که با جان خودشان این همه خطر می کنند خطری برای دیگران نداشته باشند؟....

بنظر شما" چرا یک حادثه می تواند در زندگی ما ایرانیان به سرعت تبدیل به یک فاجعه مرگبار شود و جان عده ای را بگیرد؟" واقعا چرا؟؟

February 23, 2005

عسل بانو :

با تشکر از پرشین عزیز که این شعر رو برامون فرستاد:

سلام !
حال همه ما خوب است ؛
ملالي نيست جز گم شدن گاه به گاه خيالي دور ،
كه مردم به آن شادماني بي سبب مي گويند ؛
با اين همه عمري اگر باقي بود
طوري از كنار زندگي مي گذرم
كه نه زانوي آهوي بي جفت بلرزد و
نه اين دل ناماندگار بي درمان!

تا يادم نرفته است بنويسم :
حوالي خوابهاي ما سال پر باراني بود
مي دانم هميشه حياط آنجا پر از هواي تازه باز نيامدن است
اما تو لااقل ، حتي هر وهله ، گاهي ، هر از گاهي
ببين انعكاس تبسم رؤيا
شبيه شمايل شقايق نيست !
راستي خبرت بدهم
خواب ديده ام خانه اي خريده ام
بي پرده ، بي پنجره ، بي در ، بي ديوار ... هي بخند !
بي پرده بگويمت
چيزي نمانده است ؛ من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نيك خواهم گرفت
دارد همين لحظه يك فوج كبوتر سپيد
از فراز كوچه ما مي گذرد
باد بوي نام هاي كسان من مي دهد
يادت مي آيد رفته بودي
خبر از آرامش آسمان بياوري ؟

نه ري را جان
نامه ام بايد كوتاه باشد
ساده باشد
بي حرفي از ابهام و آينه ؛
از نو برايت مي نويسم :
حال همه ما خوب است ؛
اما تو باور مكن !

سيد علي صالحي

February 19, 2005

عسل بانو :

از دوست خوبم سارا خانوم ممنونم و واقعا نمیدونم با کدوم کلمات احساسم رو بیان کنم.
فقط ازش خواهش می کنم که آدرس ایمیلش رو برام چه اینجا چه تو" ارکات " بگذاره که من هم بتونم چند کلامی
باهاش حرف بزنم


شاد و پیروز باشی عزیز

February 12, 2005

باور ساده ما

خوب حالا که نمیشه از سیاست حرف زد ، از این دنیای قشنگ و بیرحم که میشه حرف زد! خوبه که اگر کانادا هم باشی و کتابهای شعر علی صالحی رو هم نداشته باشی به لطف چند تا آدم با ذوق ،که بعضی شعرهاش رو توی اینترنت گذاشتند، میتونی به او گوش کنی که میگه:

دنياي غم انگيز نادرستي داریم
خيلي ها سهم شان را
در اشتباه يك باور ساده از دست داده اند
كه نه دريچه اي چشم به راه و
نه دريايي كه پيش رو

عبور از اين همه هياهو
دشوار است
معلوم نيست اين قهقهه ي كدام كباده كش كور است
كه نمي گذارد حتي باد
هق هق خاموش زنان سرزمين مرا بشنود
حيف كه شاعرم
چقدر دلم براي سردادن يك شعار ساده
لك زده است