December 26, 2004

اوج

این هم نظر یک دوست خوبه

برویم
نردبانی آریم
زندگی در اوجه

December 24, 2004

فریاد

گاهی احساس میکنم یک چیزی توی وجودمه .بیقراره احساس میکنم یک اتفاق .همون ساده بی رنگی که برای همراهیش جز بانگی که بخوانمش نیازی نخواهم داشت... فریاد یا سکوتی که هست و میخواهد به اوج یا که فرود آید بی هوا بنویسد و سطر به سطر حیرانم کند ...؟

بالا یا پایین؟

این یک فکر است !؟
!یک فکری به سرم زده. بخشی از مالیخولیای همیشگی. اگه یک نردبون داشتم باهاش چی کار میکردم؟
میدونی باید یک اعترافی بکنم. ازش پایین میرفتم. گاهی وقتها باید پایین رفت ... آره