هر چی که هست یه چیزی جاش خیلی خالیه اونقدر که نبودنش خیلی محسوسه
گاهی به خودم می گم : داری جای اشتباهی دنبالش می گردی
...
زندگی زود گذر تر از اونیه که من و تو فکر می کنیم
تا به خودت بجنبی می بینی خیلی ها اومدن و رفتن
اما فقط چندتاشون رد پای پررنگی تو زندگی ات باقی گذاشتن
حالا اینکه خودشون رفتن یا تو گذاشتی که برن یا سرنوشت نخواسته بمونن رو من نمی دونم ... تو خودت می دونی
الان اون چیزی که مهمه اون خاطرهه است ته ته ذهنت لابلای تمام روزمرگی های زندگی و خاطرات کم رنگ و پر رنگ دیگه
یاد شعرعباس صفاری افتادم که می گه
دنیا کوچکتر از آن است
که گم شده ای را در آن یافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمی شود
آدم ها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند
و ناپدید می شوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف
آنچه به جا می ماند
رد پائی است
و خاطره ای که هر از گاه پس میزند
مثل نسیم سحر
پرده های اتاقت را