July 06, 2006

نمی شود کاری کرد


؟( در صدمین سالگرد "ساموئل بکت " نمایشنامه نویس ایرلندی)؟
در نمایشنامه "آمد و شد" تنها در 3 دقیقه داستان دوستی و خیانت روایت می شود
لو،مای و سو، هر یک اسرار دیگری را در غیاب هم فاش می کنند ، در بیان این مفهوم که دوستی بزرگترین دسیسه ؛ و خیانت بزرگترین نشانۀ دوستی است.
در نمایشنامۀ "نفس" تنها صدای آخرین نفس آدمی درآخرین دم حیات به گوش می رسد.
بکت می نویسد : هیچ چیز مسخره تر از بدبختی آدمی نیست .
شخصیت های نمایشنامه های بکت با شخصیت های اساطیری خویشاوندند . بکت سیزیفی را نشان می دهد که سنگ روی پایش افتاده و او را از پا انداخته است . پرومته پس از مرگ عقاب و ایوبی که از صبر و انتظار در حد یک دلقک فروکاهیده است .
نمایشنامۀ معروف " در انتظار گودو" با این جمله آغاز می شود: "نمی شود کاری کرد".

به دلیل تنبلی مفرط فرصت نشد زودتر در این مورد مطلبی بنویسم.
نیازی به گفتن نیست که در سایت های معتبر ادبی مطالب بسیار ارزنده و خواندنی در مورد آثار و شخصیت بکت منتشر شده است .؟



پ. ن خوب دیگه کاوه خان هم لطف فرمودن و بالاخره یه مطلب اینجا گذاشتند!؟

5 comments:

Anonymous said...

عمراً اگه پیدا کردن این عکس قشنگ کار کاوه باشه!ا

كوهمرد عاشق said...

ممنون از مطلب آموزنده تون. به کاوه هم از طرف من تبریک بگو . چون دقیقا باهاش هم حسم .

پرشین said...

کاوه خان قدم رنجه فرمودین! رک و راست بگم که سر در نیاوردم ولی همون جمله های خاص خودت برام کافی بود تا یاد ایامی کنم

MehdiMK said...

جالب بود ولی احساسی که من بعد خوندن اين داشتم اين بود که کاوه در حال زاری اينو نوشته و بعدش پريده دستشويی. آره؟

Anonymous said...

Bishtar be Tanbali va "Oblomoph" aziz marboot misheh , va ellah hammoon toye in zendegi ye jorhaee zar mizanim :-))
Kaveh