به صفحه سفید کاغذ نگاه می کنم وبه اقیانوس افکارم که گاه خفته است ، گاه طوفانی و وحشی ...
به نوشتنم فکر می کنم ؛
به جملاتی که قرارست به خالص ترین شکل، تمام بودنم را برایت روایت کند
به تو فکر می کنم
و شگفت زده از زیبایی صمیمانه رویاهایم
...
نگاه کن ،
هیچ نمی خواهم ؛ هیچ آرزویی ندارم
من فقط تشنۀ لمس نگاهت روی کلمات وجودم هستم
باور کن؛ تنها زمانی مفهوم کلمات را درک می کنم ،که برای تو تکرار می کنم ...؟!؟
به نوشتنم فکر می کنم ؛
به جملاتی که قرارست به خالص ترین شکل، تمام بودنم را برایت روایت کند
به تو فکر می کنم
و شگفت زده از زیبایی صمیمانه رویاهایم
...
نگاه کن ،
هیچ نمی خواهم ؛ هیچ آرزویی ندارم
من فقط تشنۀ لمس نگاهت روی کلمات وجودم هستم
باور کن؛ تنها زمانی مفهوم کلمات را درک می کنم ،که برای تو تکرار می کنم ...؟!؟