August 21, 2006


به صفحه سفید کاغذ نگاه می کنم وبه اقیانوس افکارم که گاه خفته است ، گاه طوفانی و وحشی ...
به نوشتنم فکر می کنم ؛
به جملاتی که قرارست به خالص ترین شکل، تمام بودنم را برایت روایت کند

به تو فکر می کنم
و شگفت زده از زیبایی صمیمانه رویاهایم
...
نگاه کن ،
هیچ نمی خواهم ؛ هیچ آرزویی ندارم
من فقط تشنۀ لمس نگاهت روی کلمات وجودم هستم

باور کن؛ تنها زمانی مفهوم کلمات را درک می کنم ،که برای تو تکرار می کنم ...؟!؟

9 comments:

Azadeh said...

well written, as always.

Sonay Ardi said...

mitunam khahesh konam begi raahe dastyaabi be music i ke injaa(emruz) gozashti chiye?

Anonymous said...

اگر دنياي هم کامنت باشه...ولي کامنت شما رو حتما مي خونم..... سطرهاي پنهاني.. گوشه کوچکي از تنهايي ما رو هم پر مي کنه.. مرسي که با نوشته هات ما رو به عمق مي بري

Anonymous said...

شغل شريفي است سوختن(مردن ) براي او كه لحظه اي براي من تب نكرد

Anonymous said...

امروز داشتم برای بيست سال آينده زندگيم برنامه ريزی می کردم...ساندويچم رو گرفتم و پرسيدم چی شده؟ گفت : دکترا گفتن برا مامانش هيچ کاری نمی تونن بکنن
و دور درياچه زير باران گريستن چه زيبا بود
هيچ کس ديگر مرا حتی در توهم نمی فهمد
و اين سيبهای قرمز و کوچک بوی ايران می داد
مادر تولد برادر مبارک

Anonymous said...

با خودم گفتم
آيا از اين زيباتر هم مي شود
يك لحظه بنيشيني روي ماسه هاي كنار دريا
بگذاري روياهايت در كنار ساحل بازي كنند
يا كه بنشيني و نوشته ها و كلماتي به اين آرامي و مهرباني را بخواني

Anonymous said...

میدونی بعد از باز کردن وبلاگتون اولین حسی که به آدم دست میده آرامشه که با اون آهنگ زیبا شروع میشه !و بعد جملاتی اینقدر مهربان !همیشه موفق باشی.

Anonymous said...

bebakhshid asaljaan eshtebeah az man bude...link ro man eshtebahi zadam...koja ro address bedam!?mamnun ke gofti aslan motevajeh nabudam..

پرشین said...

mibinam ke tarke blog kardi!