ا2هفته که به شدت بارندگی داشتیم در حدی که سیل راه افتاد و آب رو چنان آلوده کرد که از شیر، آب قهوه ای می یومد و همه عین این قحطی زده ها آب می خریدند. تازه بعد از 10 روز اعلام کردند که آلودگی برطرف شده که حالا هم 2-3 روزه چنان برف و یخ بندونی شده که در تاریخ ونکوور بی سابقه بوده، اونم این وقت سال که هنوز دسامبر نشده، خلاصه همه چی تق و لقه؛ حتی دیروز امتحان فاینالمون کنسل شد و فرستادنمون خونه ، حالا تو این هیری بیری (درست نوشتم؟!)؟کاوه خان هم ما رو گذاشت و رفت ...
منم که تمبل ، همۀ اینا رو کردم بهونه که از جام تکون نخورم . الانم نشستم کنار شومینه پشت پنجره منظرۀ خیابون های سفید و برفی روبه رو رو نگاه می کنم و چایی داغم رو دست به دست می کنم و می نویسم
راستی تا حالا از خونمون برات گفته بودم؟!
با اینکه کوچیک تر از اونی بود که دنبالش می گشتیم ،اما تا دیدم انتخابش کردم ، واسه خاطر پنجرۀ قدی و یک پارچۀ بزرگش که شکل هلال داره . یک میز کوچیک یه گوشه و چند تا از گلدونام رو هم یه گوشۀ دیگه گذاشتم که از هر جا که نشستم ، بتونم منظرۀ بیرون رو ببینم.
من عاشق گلدونامم .هر وقت فرصت کنم برگاشون و تمیز می کنم و باهاشون حرف می زنم که کم و کسری نداشته باشند !.
راستی بهت گفته بودم چند تا گلدون دارم!؟ بگذار بشمارم ،1و2و 3... 10،9،...،17، !؟
17 تا گلدون ِ ریز و درشت دارم، اوایل که فقط 2-3 تا بودند براشون اسم گذاسته بودم ، هر دفعه که می خریدمشون میرفتم تو اینترنت کلی می چرخیدم که اطلاعات دقیقی راجع بهشون پیدا کنم .
بگذریم
چقدر حرف زدم ...،
برم سی دی رو عوض کنم ، تو این هوا صدای سیمین غانم می چسبه که بگه " من از اون آسمون آبی می خوام ... من از اون وقتهای بی تابی می خوام"؟...
دلم چند تا کتاب رمان ایرانی توپ می خواد ، یکی الان دستمه مال زویا پیرزاد ،اما کمه ، دلم شهر کتاب می خواد ،دلم سینما فرهنگ می خواد، دیدی یه چیو ازت می گیرن دلت بیشتر می خوادش؟!
دلم مخواد آی پادمو بر دارم و برم آیس سکتینگ .اما کاوه نیست می ترسم دوباره بخورم زمین . اون دفعه که شانس آوردم دکتره راضی شد بخیه نزنه. اما هنوز بعد از یک سال ردش کوچولو زیر گلوم مونده
بسه دیگه ، از چیزای خوب ،سفید مثل این برف قشنگ حرف بزنیم . اصلا ً یه کم تو حرف بزن ، من خیلی حرف زدم ...؟
منم که تمبل ، همۀ اینا رو کردم بهونه که از جام تکون نخورم . الانم نشستم کنار شومینه پشت پنجره منظرۀ خیابون های سفید و برفی روبه رو رو نگاه می کنم و چایی داغم رو دست به دست می کنم و می نویسم
راستی تا حالا از خونمون برات گفته بودم؟!
با اینکه کوچیک تر از اونی بود که دنبالش می گشتیم ،اما تا دیدم انتخابش کردم ، واسه خاطر پنجرۀ قدی و یک پارچۀ بزرگش که شکل هلال داره . یک میز کوچیک یه گوشه و چند تا از گلدونام رو هم یه گوشۀ دیگه گذاشتم که از هر جا که نشستم ، بتونم منظرۀ بیرون رو ببینم.
من عاشق گلدونامم .هر وقت فرصت کنم برگاشون و تمیز می کنم و باهاشون حرف می زنم که کم و کسری نداشته باشند !.
راستی بهت گفته بودم چند تا گلدون دارم!؟ بگذار بشمارم ،1و2و 3... 10،9،...،17، !؟
17 تا گلدون ِ ریز و درشت دارم، اوایل که فقط 2-3 تا بودند براشون اسم گذاسته بودم ، هر دفعه که می خریدمشون میرفتم تو اینترنت کلی می چرخیدم که اطلاعات دقیقی راجع بهشون پیدا کنم .
بگذریم
چقدر حرف زدم ...،
برم سی دی رو عوض کنم ، تو این هوا صدای سیمین غانم می چسبه که بگه " من از اون آسمون آبی می خوام ... من از اون وقتهای بی تابی می خوام"؟...
دلم چند تا کتاب رمان ایرانی توپ می خواد ، یکی الان دستمه مال زویا پیرزاد ،اما کمه ، دلم شهر کتاب می خواد ،دلم سینما فرهنگ می خواد، دیدی یه چیو ازت می گیرن دلت بیشتر می خوادش؟!
دلم مخواد آی پادمو بر دارم و برم آیس سکتینگ .اما کاوه نیست می ترسم دوباره بخورم زمین . اون دفعه که شانس آوردم دکتره راضی شد بخیه نزنه. اما هنوز بعد از یک سال ردش کوچولو زیر گلوم مونده
بسه دیگه ، از چیزای خوب ،سفید مثل این برف قشنگ حرف بزنیم . اصلا ً یه کم تو حرف بزن ، من خیلی حرف زدم ...؟