November 30, 2006

اینجا همه چی یه جوری شده؛
ا2هفته که به شدت بارندگی داشتیم در حدی که سیل راه افتاد و آب رو چنان آلوده کرد که از شیر، آب قهوه ای می یومد و همه عین این قحطی زده ها آب می خریدند. تازه بعد از 10 روز اعلام کردند که آلودگی برطرف شده که حالا هم 2-3 روزه چنان برف و یخ بندونی شده که در تاریخ ونکوور بی سابقه بوده، اونم این وقت سال که هنوز دسامبر نشده، خلاصه همه چی تق و لقه؛ حتی دیروز امتحان فاینالمون کنسل شد و فرستادنمون خونه ، حالا تو این هیری بیری (درست نوشتم؟!)؟کاوه خان هم ما رو گذاشت و رفت ...
منم که تمبل ، همۀ اینا رو کردم بهونه که از جام تکون نخورم . الانم نشستم کنار شومینه پشت پنجره منظرۀ خیابون های سفید و برفی روبه رو رو نگاه می کنم و چایی داغم رو دست به دست می کنم و می نویسم
راستی تا حالا از خونمون برات گفته بودم؟!
با اینکه کوچیک تر از اونی بود که دنبالش می گشتیم ،اما تا دیدم انتخابش کردم ، واسه خاطر پنجرۀ قدی و یک پارچۀ بزرگش که شکل هلال داره . یک میز کوچیک یه گوشه و چند تا از گلدونام رو هم یه گوشۀ دیگه گذاشتم که از هر جا که نشستم ، بتونم منظرۀ بیرون رو ببینم.
من عاشق گلدونامم .هر وقت فرصت کنم برگاشون و تمیز می کنم و باهاشون حرف می زنم که کم و کسری نداشته باشند !.
راستی بهت گفته بودم چند تا گلدون دارم!؟ بگذار بشمارم ،1و2و 3... 10،9،...،17، !؟
17 تا گلدون ِ ریز و درشت دارم، اوایل که فقط 2-3 تا بودند براشون اسم گذاسته بودم ، هر دفعه که می خریدمشون میرفتم تو اینترنت کلی می چرخیدم که اطلاعات دقیقی راجع بهشون پیدا کنم .
بگذریم
چقدر حرف زدم ...،
برم سی دی رو عوض کنم ، تو این هوا صدای سیمین غانم می چسبه که بگه " من از اون آسمون آبی می خوام ... من از اون وقتهای بی تابی می خوام"؟...
دلم چند تا کتاب رمان ایرانی توپ می خواد ، یکی الان دستمه مال زویا پیرزاد ،اما کمه ، دلم شهر کتاب می خواد ،دلم سینما فرهنگ می خواد، دیدی یه چیو ازت می گیرن دلت بیشتر می خوادش؟!
دلم مخواد آی پادمو بر دارم و برم آیس سکتینگ
.اما کاوه
نیست می ترسم دوباره بخورم زمین . اون دفعه که شانس آوردم دکتره راضی شد بخیه نزنه. اما هنوز بعد از یک سال ردش کوچولو زیر گلوم مونده
بسه دیگه ، از چیزای خوب ،سفید مثل این برف قشنگ حرف بزنیم . اصلا ً یه کم تو حرف بزن ، من خیلی حرف زدم ...؟

5 comments:

Anonymous said...

Barha va barha khastam baratoon comment benevisam, amma delam mikhast ba fonte farsi (ke nadararam) benevisam. in bar didam ke vaghean nemishe... akhe dele man ham modathast ke Shahre ketabo simaaaa va Cafe Naderi va 1000ta chize dige ke boye vatano mide, mikhad.
shoma besyar ziba minevisid, man az khanandehaye paro pa ghorse neveshtehaye shoma hastam, nemidonam ke nevisande hastid ya na, age nistid man motmaenam ke mitonid yeki az on khobash bashid. dastane in safar mitone ketabe kheyli khobi baraye khondan va neveshtan bashe...

پرشین said...

Asal e aziz in neveshtat kheyli be delam neshast. be khosoos vaghti yade Iran kardi.
"Yadat be kheyr shadmanie bi sabab!"
Rasti in Aboo Eski koja dar rafteh az dast e to? nakone rafeth Sanfrancisco?

!! said...

ghashang bood o delneshin...
nokteye jaalebesh ine ke man injaa be gheyre hameye chizaayee ke neveshti,hatta barfesham nadaarim!!!!!!!!!!va taghriban daarim az garmaa mipazim !!!!
in dige aakhare tavaazon-e donyavi-e!!!

MehdiMK said...

آخی چقدر قشنگ :)

Anonymous said...

میفهمم وقتی میگی دلت شهر کتاب میخواد یعنی چی . ولی عسل جان من اینجام و انقدر دیر به دیر فرصت میکنم برم شهر کتاب که کاهی همین اندازه که تو دلت شهر کتاب میخواد دلم شهر کتاب میخواد