September 18, 2005

یک نفر تنهاست

یک نفر تنهاست

یک نفر با آفتاب و آسمان تنهاست

می شود از چشمهایش نور پاشید

جای من خالیست

جای من در عشق

جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار

جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت

جای من خالیست

می شود از رد باران برگشت

می توان با سادگی آمیخت

می شود کوچکتر از اینجا و اکنون شد

من بهار دیگری را دوست دارم

اشتیاق چشمهایم را تماشا کن

چشمهایم بی تو هرگز نخواهد خندید

با تشکر از یلدای عزیزم که به من اجازه داد شعرش رو اینجا بیارم


No comments: