September 27, 2005

از پرشین عزیز


اما نیستی تا اضطراب جهان را در کنار تو در ترانه ای کوچک خلاصه کنم


اما نیستی تا شب تشویش هر شب خویش را در اشتعال گریه ها و گورها روشن کنم


اما نیستی تا در دهان داس برویم و در پریشانی شعله پرپر شوم


اما نیستی .... (خدایا این بغض بی قرار که فرصت نمی دهد) !؟


No comments: