January 30, 2006

به مناسبت دومین سال این سفر طولانی

سفر ادامه دارد و من از دريچه ي ترن
به كوه ها و دشت ها سلام عاشقانه اي
كه جويبار جاري و
جوان روشني ست

در كوير پير سوختن

روانه مي كنم

لطافت هواي بامداد را

ز گيسوان دختري كه از ميان پنجره

فشانده موي نرم خويش را به دوش باد

روايتي رها و عاشقانه مي كنم

سفر ادامه دارد و بهار با تمام وسعتش

مرا كه مانده ام به شهر بند يك افق

به بي كرانه مي برد

و من به شكر اين صفا واين رهايي

رهاتر از خدا

تمام بود خويش را

كه لحظه اي ست از ترنم غريب سيره اي

نثار بي كراني تو مي كنم

زمان ادامه دارد و سفر ...
؟

6 comments:

Anonymous said...

زمان ادامه دارد و سفر ...

پرشین said...

سفر ... خیلی وقته به این واژه فکر می کنم، اما هنوز هم تنها جوابم یک علامت سوال به بزرگی چیزی حدود یک مسافر بیست و هشت ساله است ... من کجا خوابم برد؟

Anonymous said...

قشنگ مي نويسي يا بهتر بگم مي سرايي

Anonymous said...

جدا" دو سال از وقتي بي خداحافظي رفتي گذشت.

Anonymous said...

من و تيكه انداختن؟؟؟

پرشین said...

عسل خانوم شهرمونو دست کم گرفتیا! تهرون تهرون که میگن، جا قِشنگیه، مردمونش بدن! (اینو با لهجه بخون تا یاد اولین فیلم ایرانی -دختر لر - بیفتی)