سفر ادامه دارد و من از دريچه ي ترن
به كوه ها و دشت ها سلام عاشقانه اي
كه جويبار جاري و
جوان روشني ست
در كوير پير سوختن
روانه مي كنم
لطافت هواي بامداد را
ز گيسوان دختري كه از ميان پنجره
فشانده موي نرم خويش را به دوش باد
روايتي رها و عاشقانه مي كنم
سفر ادامه دارد و بهار با تمام وسعتش
مرا كه مانده ام به شهر بند يك افق
به بي كرانه مي برد
و من به شكر اين صفا واين رهايي
رهاتر از خدا
تمام بود خويش را
كه لحظه اي ست از ترنم غريب سيره اي
نثار بي كراني تو مي كنم
زمان ادامه دارد و سفر ...؟
به كوه ها و دشت ها سلام عاشقانه اي
كه جويبار جاري و
جوان روشني ست
در كوير پير سوختن
روانه مي كنم
لطافت هواي بامداد را
ز گيسوان دختري كه از ميان پنجره
فشانده موي نرم خويش را به دوش باد
روايتي رها و عاشقانه مي كنم
سفر ادامه دارد و بهار با تمام وسعتش
مرا كه مانده ام به شهر بند يك افق
به بي كرانه مي برد
و من به شكر اين صفا واين رهايي
رهاتر از خدا
تمام بود خويش را
كه لحظه اي ست از ترنم غريب سيره اي
نثار بي كراني تو مي كنم
زمان ادامه دارد و سفر ...؟
6 comments:
زمان ادامه دارد و سفر ...
سفر ... خیلی وقته به این واژه فکر می کنم، اما هنوز هم تنها جوابم یک علامت سوال به بزرگی چیزی حدود یک مسافر بیست و هشت ساله است ... من کجا خوابم برد؟
قشنگ مي نويسي يا بهتر بگم مي سرايي
جدا" دو سال از وقتي بي خداحافظي رفتي گذشت.
من و تيكه انداختن؟؟؟
عسل خانوم شهرمونو دست کم گرفتیا! تهرون تهرون که میگن، جا قِشنگیه، مردمونش بدن! (اینو با لهجه بخون تا یاد اولین فیلم ایرانی -دختر لر - بیفتی)
Post a Comment