February 24, 2006


هی به یلدا گفتم:داری می ری ایران منو هم با خودت ببر
هی گفت :نمی شه
گفتم: منو بگذار تو جیبت
گفت: نمی شه
گفتم: لااقل اونجا هی یاد من کن
گفت: باشه
گفتم: اگر رفتی دربند یاد من کن
گفت: باشه
گفتم: اگر رفتی بازار صفویه یاد من کن
گفت: باشه
گفتم: اگر رفتی پارک جمشیدیه یاد من کن
گفت: باشه
گفتم: اگر رفتی جام جم یاد من کن
گفت: باشه
گفتم: اگر رفتی در به در پیتزا خوردی یاد من کن
گفت: باشه
گفتم: اگر رفتی ساختمون اسکان و دانشکده ما روهم دیدی یاد من کن
گفت: باشه
گفتم: اگر از اتوبان پارک وی داشتی سرازیر می شدی و شب بود و چراغای زرد هنوز سر جاشون بودن یاد من کن
گفت: باشه
گفتم: ...
گفت : بسه دیگه, بیا ببینم تو جیبم جا می شی؟

1 comment:

پرشین said...

عسل جان اگه تو رو گذاشت تو جیبشو برد، دست ما رو هم بگیر که بد جوری دلتنگم