November 05, 2005

این شعررو هم وحید عزیز برام فرستاده.این اثرهم از "گویا" است


سیماب وار به دور زمان نچرخ

ایستاده ، وانگر

که چه سان ایستاده اند، مردان روزگار در پیش و پشت ما

تنها زمانه نامرد غدار خو پسند، نتوانست بشکند سد میان ما

گر تو زنی دست دوست بر دست خالی چاک چاک من

دیروز رفته به اعماق روزگار

فردا نیست ز پیش آشکار

امروز مانده است

امروز را غنیمت شمار ,ای یار بی قرار

2 comments:

Anonymous said...

ساقی بريز رطل گران دم غنيمت است

در عرصهء زمان و مکان دم غيمت است ...

چه شعر لطيفی ... دمت گرم عسل جونم

Anonymous said...

dokhtare gole hasam.boooos