؟"صفحات زندگی آدم تا یه جایی سفیده
بی هیچ حرفی و کلمه ای ،
درست مثل کاغذ سفیدی که رو میز جلوت می گذاری و ساعتها بهش خیره میشی
تا بالاخره داستانت رو شروع می کنی
آدم خودش خبر نداره
از یه جایی ، از یه تقطه ای نوشته های زندگی اش شروع می شه"
نوشته های زندگی من هم درست 2 سال پیش ،همچین روزی و همچین جایی شروع شد.
تجربۀ جالبی بود و جدای از چیزای زیادی که این چند وقت یاد گرفتم ، دوستای خیلی خوبی هم پیدا کردم .
هر چند که تصمیم گرفتم که دیگه کمتربنویسم ؛ که اونم البته هزار و یک دلیل واسه خودش داره
درست مثل کاغذ سفیدی که رو میز جلوت می گذاری و ساعتها بهش خیره میشی
تا بالاخره داستانت رو شروع می کنی
آدم خودش خبر نداره
از یه جایی ، از یه تقطه ای نوشته های زندگی اش شروع می شه"
نوشته های زندگی من هم درست 2 سال پیش ،همچین روزی و همچین جایی شروع شد.
تجربۀ جالبی بود و جدای از چیزای زیادی که این چند وقت یاد گرفتم ، دوستای خیلی خوبی هم پیدا کردم .
هر چند که تصمیم گرفتم که دیگه کمتربنویسم ؛ که اونم البته هزار و یک دلیل واسه خودش داره
بحرحال از همۀ اونهایی که اینجا سر میزدند ؛
چه کامنت گذاشتند و چه نگذاشتند؛
چه موافق بودند و چه مخالف ؛
چه با من ادامه دادند و چه رفتند؛
چه تولد وبلاگم رو تبریک بگن و چه نگن ؛
...
ممنونم
چه کامنت گذاشتند و چه نگذاشتند؛
چه موافق بودند و چه مخالف ؛
چه با من ادامه دادند و چه رفتند؛
چه تولد وبلاگم رو تبریک بگن و چه نگن ؛
...
ممنونم