روعلف ها درازکشیدم و آسمون رو نگاه می کنم
تو آسمون پرستوهای مهاجر رومی ببینم که بازم دارن مهاجرت می کنند
بارون که می زنه چشمامو می بندم و ازجام تکون نمی خورم ...
تو آسمون پرستوهای مهاجر رومی ببینم که بازم دارن مهاجرت می کنند
بارون که می زنه چشمامو می بندم و ازجام تکون نمی خورم ...
دلم می خواد واسه یه مدت به هیچی ،هیچی ِ هیچی فکر نکنم ؛
دلم سیگارمو می خواد و اون آهنگه پشت همون پنجرهه اون بالا ...
دلم می خواد چشمامو ببندم کل زمستون روهمینجوری بخوابم
آره ؛ عین خرسها
اونوقت ،
بهار که اومد ،دوباره بیدار می شدم
...
3 comments:
اون وقت خیلی از زیبایی های زمستون رو هم نمیتونی ببینی عزیزم.
khob age biaei pishe ma tazeh avale bahareh!
اگر زمستون نباشه قدر بهار را ممكنه ندونيم
Post a Comment