April 10, 2007

بی‌قرارم

بی‌قرارم
می‌خواهم بروم
می‌خواهم بمانم
دارم در ترانه‌ئی مبهم زاده می‌شوم
به نسيما بگو کتابهای کودکان را
کنار گلدان و سوالات هفت‌سالگی چيده‌ام
گونه‌هايم گُر گرفته است
تشنه نيستم
می‌خواهم تنها بمانم
در اتاق را آهسته ببند
شب پيش خواب باران و پائيزی نيامده را ديدم
انگار که تعبير تمام رفتن‌ها
بازگشتِ به زادرودِ شقايق است
حالا بوی مينار مادرم می‌آيد
بوی حنا، هفت‌سالگی، سوال، سفر، ستاره ...
می‌خواهم به بوی ريواس و رازيانه بينديشم
به بوی نان، به لحن الکن فتيله و فانوس
به رنگِ پونه و پسين کوه
می‌خواهم به باران، به بوی خاک
به اَشکال کنار جاده بينديشم
به سنگ‌چينِ دوداندودِ اجاقِ تُرنج
ترانه، لَچَک، کودری، چلواری سپيد
بخار نفس‌های استکان
طعم غليظ قند، رنگ عقيق چای
نی، نافله، نای
و دق‌البابِ باد بر چارچوب رسواترينِ روياها

این شعر فوق العاده رو پرشین مهربون ،از سید علی صالحی ،برام کامنت گذاشته بود
راست گفته بودی پرشین جان دقیقا ً وصف الحال من بود

4 comments:

!! said...

man baa seyed ali salehi shadidan movaafegham!!!!!!
alaanam ghade hame chi delam baraaye alaki tarin chizaa too iran tang shode...jaaleb ine ke vaghti barmigardam oonghadr hol misham ke be hich kodoom nemiresam!!!!!!!!!!!!

پرشین said...

نمی دونم چرا ولی شعرهای سید علی صالحی رو با تمام وجود حس می کنم. شاید دلیلش همزمانی خوندن این شعرها و دوران آغاز عاشقی بوده. خدا را چه دیده ای، ای رِندِ مانده بر دو راهی عشق

Anonymous said...

پرشین :
دلیل اصلی اش نزدیکی تمام کلماتش با روح آدمیه، وقتی می گه:"بی‌قرارم
می‌خواهم بروم
می‌خواهم بمانم "
دقیقاً احساس پریشونی آدم رو با ساده ترین کلمات بیان می کنه؛
کلمات به سادگی و به زیبایی در کنار هم قرار گرفتند ، طوری که گاهی اونقدراحساس نزذیکی می کنی ، که فکر می کنی بجای تو حرف زده
...

Anonymous said...

خیلی قشنگ بود مرسی